از صفحه فیس بوک برادر مجاهد عباس داوری
اولين و آخرين ديدار با محمد آقا
خانه تيمي ما در تبريز، نزديك كارخانه چرمسازي خسروي، قرار داشت. مسئول شاخه تبريز، شهيد علي ميهن دوست بود. در اواخر مهر ماه سال 1349، يك روز شهيد علي ميهندوست به من گفت فردا يكي از مسئولان، از تهران مي آيد اسمش محمد و قد بلندي دارد روز بعد حوالي ساعت 2000، در زده شد. اولين احساسم از ديدار و احوالپرسي با محمد آقا، اين بود كه انگار پشتوانه عظيمي پيدا كردم امكان نداشت كسي با محمد آقا مواجه شود، و تحت تأثير شخصيت او قرار نگيرد. كلماتي كه بين ما رد و بدل شد و دو، سه سئوالي كه محمد آقا از من كرد، اين شناخت اوليه از محمد آقا در ذهنم نشست كه «چقدر مسئول و چقدر درد مردم را دارد»
محمد آقا گفت نهج البلاغه را بياور و صفحه 1050 آن (نهج البلاغه ترجمه فيض الاسلام) را باز كن و بخوان. «بخدا سوگند اگر به تنهايي با دشمن مواجه شوم در حالي كه كميت آنها روي زمين را پركرده است، نه ترسي دارم و نه دچار وحشت مي شوم...». محمد آقا از من پرسيد آيا علي شعار ميدهد؟ يا يك حقيقتي را بيان مي كند.؟ امام آنچنان اين مطالب را كنار هم چيده و بيان كرده است كه گويي شكل گيري رژيم سركوبگر و چپاولگر را تصوير نموده و بر پيروان خود، وجوب و ضرورت مبارزه با اين رژيم را تأكيد مي كند و ما را در برابر مسئوليتهايمان قرار ميدهد. توضيحات محمد آقا كه همراه با چند سئوال از من براي تعميق بحث در ذهن من بود، آنچنان عميق، عيني و اثر گذار بود كه هنوز بعد از گذشت 45 سال، طنين صداي محمد آقا در گوشم را از جمله صفحه 1050 را باز كن، حس مي كنم. زيرا تمامي چيزهايي كه تا آن روز در سازمان يادگرفته بودم را در دو كلمه برايم متبلور مي كرد: «فدا» و «صداقت». برايم روشن شد در دنيايي كه همه چيز آن قانونمند است، هيچ پيشرفت و تكاملي بدون «فدا» به دست نخواهد آمد و بدون «صداقت» و صدق ورزي، رسيدن به يگانگي (در هيچ پهنه اي) امكان پذير نيست.
من محمد آقا را 4 بار ديگر در تبريز ديدم و در نشستهايش شركت كردم. آخرين ديدارم با محمد آقا، بسيار كوتاه بود... ديگر هرگز او را نديدم و فقط يكبار در زندان اوين كه او را براي ديدن سعيد محسن به سلول ما آوردند ديدم...
ما چهار نفر (سعيد محسن، سردار موسي خياباني، بهمن بازرگاني و من) در يك سلول بوديم. حسيني، شكنجه گر معروف زمان شاه، درب سلول ما را باز كرد و گفت: «سعيد شنيدي كه محمد ابد گرفت؟ او را اعدام نميكنند». سعيد كه طرح ديدن محمد آقا را در سر داشت، توانست دژخيم را وادار كند كه اگر راست مي گويد، محمد آقا را بياورد. حسيني رفت و محمد آقا را آورد. موسي حسيني را مشغول كرد. وقتي سعيد با محمد آقا مواجه شد من ( عباس ) شنيدم كه محمد آقا گفت «رژيم توطئه كردهاست… سعيد ميگفت اين توطئه را بايد درهم بشكنيم… محمد گفت به من حكم اعدام ندادند، تا برادرانم را قتلعام كنند…»... در بحثي كه با سعيد داشتيم او گفت باآگاهي و مسئوليت تمام ميگويم هم نقطه كمال شخصي محمد و هم سكوي پرش سازمان از شهادت محمد ميگذرد»...
مشيت و سرنوشت گويا اين بود كه سازمان اولين و مهمترين آزمايش خود را در دهان گرگها انجام بدهد و مهمتر از آن پيشتازان اين نبرد رهبرانمان بودند
رهبران ما در شرايطي كه 100 درصد مركزيت و بيش از 80 در صد كادرها دستگير شده بود، بايد در درون زندان اولين نبرد سرنوشت ساز را پيش مي بردند. نبردي ايدئولوژيك، استراتژيك و تاريخي، رهبران ما در اين نبرد در هواي دفاع از خلق محبوبشان سرانداختند.
در شرايط آن ضربه سهمگين و منهدم كننده نه تنها مقهور شرايط نشدند، بلكه در درون زندان اوين، سازمان را نامگذاري كردند. نامي كه براي سازمان انتخاب كردند، نام بسيار تعهد آور بود آنها از آيه 95 سوره نساء كه در آن دو بار بر برتري مجاهدين تأكيد كرده است، نام مقدس مجاهدين را استخراج كردند آري: فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما
به اين ترتيب هر مجاهد خلقي بايد در شكر گزاري از اين نعمت نام بزرگ و تعهدآور، در مقابل بنيانگذارن، به خصوص بنيانگذار كبير محمد حنيف نژاد، سر فرود آورد و هزاران درود بفرستد. درود
No comments:
Post a Comment