نمود داخلی تغییر دوران
روز شنبه 7اسفند، شاهد یک تجمع اعتراضی متفاوت از تجمعهای اعتراضی معمول در برابر مجلس ارتجاع بودیم؛ حرکتهایی که اکنون به یک صحنه و منظره دائمی در بهارستان تهران تبدیل شده است.
تجمع روز شنبه مربوط به خانوادهها و بستگان محکومان به اعدام بود، بیشتر تجمعکنندگان کفنپوش را زنانی تشکیل میدادند که فرزندان یا همسران یا برادران و خویشانشان، نوبت اعدام خود را در زندانها و شکنجهگاههای رژیم انتظار میکشند. دیدن صحنه تکاندهنده این زنان ستمدیده که همراه با کودکان خردسالشان، پلاکاردهای «اعدام چرا؟!» را بالا برده بودند، هر ناظری و هر وجدان انسانی را متأثر میکرد، از اینرو شماری از مردم و شهروندان تهران هم به این معترضان پیوسته بودند و همراه آنها خواستار لغو احکام ظالمانه اعدام بودند.
اما جدای از جنبه انسانی و عاطفی، این رویداد دارای جنبههای سیاسی و اجتماعی مهمی است که بایستی بر آن تأمل کرد.
1 ـ خانوادههای اعدامیها که تاکنون مظلومانه در سکوت بودند و اعدام عزیزانشان را بهمثابه حکم قانون یا حکم تقدیر، غیرقابل تغییر تلقی میکردند، اکنون بر این ظلم ضدانسانی برشوریدهاند و تصمیم به تغییر آن گرفتهاند؛ این رمزی و نمادی از آگاهی و بیداری خلقی است که در برابر حاکمان جور و ستم قد علم کردهاند.
2 ـ این خانوادهها از استانها و شهرهای دور و نزدیک، از آذربایجان تا خوزستان و از ایلام تا چهارمحال و بختیاری و اصفهان و از فارس تا کرمان و قشم… آمده بودند، و این جلوه و نمودی بود از آمادگی و ظرفیت انجام یک حرکت هماهنگ توسط تودههای مردم، بهخصوص که این خانوادهها، از محرومترین و بیصدا ترین اقشار اجتماعی هستند، اما درد مشترکی که شیخان جبار و تبهکار بر آنها روا میدارد، آنها را برانگیخت تا چون جویبارانی از سراسر کشور در تهران بههم بپیوندند و خشم و اعتراض خود را فریاد کنند.
3 ـ همراهی و همدردی شهروندان تهرانی با این خانوادهها نیز فراتر از جنبه انسانی ستایشانگیز آن، از یک سو نمایش و جلوهیی است از رشد و گسترش جنبش ملی دادخواهی مردم ایران و از سوی دیگر گواه آن است که مردم عموماً میدانند کسانی که تحت عناوین مجرمانه توسط این رژیم تبهکار، هر روز و هر روز به چوبههای دار سپرده میشوند، خود و خانوادههایشان قربانیان مظلوم همین رژیم فاسد هستند و این ضحاک ماردوش جان آنها را صرفاً بهمنظور بقای عمر حکومت ننگینش میگیرد.
اما تجمع اعتراضی خانوادههای محکومان به اعدام، تنها بخشی از حرکت عظیم و پرخروش مردم سراسر ایران علیه باندهای چپاولگر و جنایتکار حاکم است.
پاسدار اشتری سرکرده نیروی انتظامی رژیم در همان روز شنبه (7اسفند) در همایش مجریان انتخابات، به گسترش حرکتهای اعتراضی اعتراف کرد: «در موضوع اقتصادی تجمعاتی شکل گرفته و میگیرد که بهطور میانگین در برخی روزها 20 تا 30 تجمع در سراسر کشور داریم که اینها باید خوب مدیریت شود». در این سخنان چند واقعیت جلب نظر میکند:
واقعیت نخست گسترش حرکتهای اعتراضی است؛ اگر همین عدد سرکرده نیروی انتظامی را که قطعاً کمتر از واقعیت است، ملاک قرار دهیم، سالانه حدود 10هزار حرکت اعتراضی صرفاً به دلایل صنفی و اقتصادی صورت میگیرد؛ بنابراین رقم مورد اشاره، مثلاً تظاهرات هزاران نفره مردم اهواز و دیگر شهرهای خوزستان را که حدود یک هفته ادامه داشت، شامل نمیشود؛ همچنان که تجمع اعتراضی خانوادههای محکومان اعدام را هم، در بر نمیگیرد. کما اینکه حرکتهای اعتراضی مستمر در زندانهای سراسر کشور نیز وارد این محاسبه نشده است.
هنگامی که سرکرده نیروی انتظامی فاشیسم حاکم از لزوم «مدیریت» حرکتهای اعتراضی سخن میگوید، در وهله اول به ضعف و وحشت رژیم از این حرکتها، اذعان میکند. روشن است که منظور از «مدیریت»، تلاش و توطئه برای خنثی کردن این بمبهای اجتماعی و ممانعت از بههمپیوستن این حرکتها و منحرف کردن مسیر تعمیق و رادیکالیزه شدن آنهاست تا به قول خود او مسأله «امنیتی» ایجاد نشود.
پاسدار اشتری در جای دیگری از سخنان خود، تصریح کرد رحمانی فضلی وزیر کشور «تأکید دارد (حرکتهای اعتراضی) مدیریت شود، اما برخورد نشود. فرضاً اگر کارگران کارخانهای تجمع کردند، باید مدیریت شود، چرا که اگر اتفاقی امروز بیفتد بازتابش منفی خواهد بود».
حرف سرکرده نیروی انتظامی روشن است، برخورد (اسم مستعار سرکوب) نتیجهاش منفی است، چرا که در فضای انفجاری جامعه ایران، برخورد سرکوبگرانه با مردمی که اولیهترین حقوق خود را طلب میکند، میتواند جرقة شعلهور شدن یک خیزش باشد و اگر خیزشها ادامه پیدا کنند و به هم بپیوندند؛ همان کابوسی که از سال88، خواب و آرام را از ولیفقیه و تمامی رژیم ربوده، محقق خواهد شد.
سرکرده نیروی انتظامی رژیم همچنین وحشت خود را از چهارشنبهسوری آتشین پیش رو که سالهاست به یک مانور و تمرین سالانه مردمی برای قیام تبدیل شده ابراز کرد و از تدابیر بازدارنده و سرکوبگرانه برای مقابله با آن سخن گفت؛ از جمله دستگیری جوانان فعال و شورشی که وی رذیلانه از آنها بهعنوان «اراذل و اوباش شناسنامه دار» اسم برد. اما آیا اوباش حاکم که تاریخ مصرف آنها سر آمده با این تشبثات میتوانند مانع وقوع واقعهیی شوند که زمان تحقق آن فرا رسیده است؟! هرگز!
تجمع روز شنبه مربوط به خانوادهها و بستگان محکومان به اعدام بود، بیشتر تجمعکنندگان کفنپوش را زنانی تشکیل میدادند که فرزندان یا همسران یا برادران و خویشانشان، نوبت اعدام خود را در زندانها و شکنجهگاههای رژیم انتظار میکشند. دیدن صحنه تکاندهنده این زنان ستمدیده که همراه با کودکان خردسالشان، پلاکاردهای «اعدام چرا؟!» را بالا برده بودند، هر ناظری و هر وجدان انسانی را متأثر میکرد، از اینرو شماری از مردم و شهروندان تهران هم به این معترضان پیوسته بودند و همراه آنها خواستار لغو احکام ظالمانه اعدام بودند.
اما جدای از جنبه انسانی و عاطفی، این رویداد دارای جنبههای سیاسی و اجتماعی مهمی است که بایستی بر آن تأمل کرد.
1 ـ خانوادههای اعدامیها که تاکنون مظلومانه در سکوت بودند و اعدام عزیزانشان را بهمثابه حکم قانون یا حکم تقدیر، غیرقابل تغییر تلقی میکردند، اکنون بر این ظلم ضدانسانی برشوریدهاند و تصمیم به تغییر آن گرفتهاند؛ این رمزی و نمادی از آگاهی و بیداری خلقی است که در برابر حاکمان جور و ستم قد علم کردهاند.
2 ـ این خانوادهها از استانها و شهرهای دور و نزدیک، از آذربایجان تا خوزستان و از ایلام تا چهارمحال و بختیاری و اصفهان و از فارس تا کرمان و قشم… آمده بودند، و این جلوه و نمودی بود از آمادگی و ظرفیت انجام یک حرکت هماهنگ توسط تودههای مردم، بهخصوص که این خانوادهها، از محرومترین و بیصدا ترین اقشار اجتماعی هستند، اما درد مشترکی که شیخان جبار و تبهکار بر آنها روا میدارد، آنها را برانگیخت تا چون جویبارانی از سراسر کشور در تهران بههم بپیوندند و خشم و اعتراض خود را فریاد کنند.
3 ـ همراهی و همدردی شهروندان تهرانی با این خانوادهها نیز فراتر از جنبه انسانی ستایشانگیز آن، از یک سو نمایش و جلوهیی است از رشد و گسترش جنبش ملی دادخواهی مردم ایران و از سوی دیگر گواه آن است که مردم عموماً میدانند کسانی که تحت عناوین مجرمانه توسط این رژیم تبهکار، هر روز و هر روز به چوبههای دار سپرده میشوند، خود و خانوادههایشان قربانیان مظلوم همین رژیم فاسد هستند و این ضحاک ماردوش جان آنها را صرفاً بهمنظور بقای عمر حکومت ننگینش میگیرد.
اما تجمع اعتراضی خانوادههای محکومان به اعدام، تنها بخشی از حرکت عظیم و پرخروش مردم سراسر ایران علیه باندهای چپاولگر و جنایتکار حاکم است.
پاسدار اشتری سرکرده نیروی انتظامی رژیم در همان روز شنبه (7اسفند) در همایش مجریان انتخابات، به گسترش حرکتهای اعتراضی اعتراف کرد: «در موضوع اقتصادی تجمعاتی شکل گرفته و میگیرد که بهطور میانگین در برخی روزها 20 تا 30 تجمع در سراسر کشور داریم که اینها باید خوب مدیریت شود». در این سخنان چند واقعیت جلب نظر میکند:
واقعیت نخست گسترش حرکتهای اعتراضی است؛ اگر همین عدد سرکرده نیروی انتظامی را که قطعاً کمتر از واقعیت است، ملاک قرار دهیم، سالانه حدود 10هزار حرکت اعتراضی صرفاً به دلایل صنفی و اقتصادی صورت میگیرد؛ بنابراین رقم مورد اشاره، مثلاً تظاهرات هزاران نفره مردم اهواز و دیگر شهرهای خوزستان را که حدود یک هفته ادامه داشت، شامل نمیشود؛ همچنان که تجمع اعتراضی خانوادههای محکومان اعدام را هم، در بر نمیگیرد. کما اینکه حرکتهای اعتراضی مستمر در زندانهای سراسر کشور نیز وارد این محاسبه نشده است.
هنگامی که سرکرده نیروی انتظامی فاشیسم حاکم از لزوم «مدیریت» حرکتهای اعتراضی سخن میگوید، در وهله اول به ضعف و وحشت رژیم از این حرکتها، اذعان میکند. روشن است که منظور از «مدیریت»، تلاش و توطئه برای خنثی کردن این بمبهای اجتماعی و ممانعت از بههمپیوستن این حرکتها و منحرف کردن مسیر تعمیق و رادیکالیزه شدن آنهاست تا به قول خود او مسأله «امنیتی» ایجاد نشود.
پاسدار اشتری در جای دیگری از سخنان خود، تصریح کرد رحمانی فضلی وزیر کشور «تأکید دارد (حرکتهای اعتراضی) مدیریت شود، اما برخورد نشود. فرضاً اگر کارگران کارخانهای تجمع کردند، باید مدیریت شود، چرا که اگر اتفاقی امروز بیفتد بازتابش منفی خواهد بود».
حرف سرکرده نیروی انتظامی روشن است، برخورد (اسم مستعار سرکوب) نتیجهاش منفی است، چرا که در فضای انفجاری جامعه ایران، برخورد سرکوبگرانه با مردمی که اولیهترین حقوق خود را طلب میکند، میتواند جرقة شعلهور شدن یک خیزش باشد و اگر خیزشها ادامه پیدا کنند و به هم بپیوندند؛ همان کابوسی که از سال88، خواب و آرام را از ولیفقیه و تمامی رژیم ربوده، محقق خواهد شد.
سرکرده نیروی انتظامی رژیم همچنین وحشت خود را از چهارشنبهسوری آتشین پیش رو که سالهاست به یک مانور و تمرین سالانه مردمی برای قیام تبدیل شده ابراز کرد و از تدابیر بازدارنده و سرکوبگرانه برای مقابله با آن سخن گفت؛ از جمله دستگیری جوانان فعال و شورشی که وی رذیلانه از آنها بهعنوان «اراذل و اوباش شناسنامه دار» اسم برد. اما آیا اوباش حاکم که تاریخ مصرف آنها سر آمده با این تشبثات میتوانند مانع وقوع واقعهیی شوند که زمان تحقق آن فرا رسیده است؟! هرگز!
No comments:
Post a Comment